آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

اندر حكايت اين چند روز

چند روزه كه آرتين نذاشته به وبلاگش سر بزنم.نمي دونم چرا اينجوري شده.خيلي شلوغ  شده.اصلا حرف گوش نميكنه.به همه چي دست مي زنه.بعضي وقتها ديگه اعصاب برام نميذاره.ديگه حركاتش شيرين نيست.يه جوري بزرگونه شده.وقتي هم كار بد ميكنه و من عصباني ميشم زود مياد چند تا منو ميبوسه و رشوه ميده و آشتي ميكنيم.از سرو كولم بالا ميره.مثل چسب چسبيده به من.كاش اين مرحله زود تموم بشه...عكسهاي پايين نشون ميدن ميزان شلوغي آرتين رو  .... اما اتفاقات اين چند روز... 1- آرتين شروع كرده به تقليد گفته هاي ما. كك( كيك ) - تپ (توپ ) - صداي خروپف - اينها رو باصداي بلند تكرار ميكنه و همزمان دو انگشت شستش رو ميبره بالا 2- در تاريخ 12 دي ني ني ال...
19 دی 1392

آرتين 17 ماهه

توي اين روزهاي سرد و برفي مرد كوچيك من 17 ماهه شد.... *آرتينم خيل شلوغ و شيرين شده.همش توي هال در حال پياده رويه.ميره نمكدون ها رو از روي ميزها برميداره و خيلي دوست داره كه چند تاش رو با يه دست برداره. بعد مياره مرتب ميچينه روي زمين و بعد براي خودش دست ميزنه.اگه نشته باشم جلوي تلوزيون در يك حمله ناجوانمردانه كنترل ها رو از چنگ من در مياره وشبكه ها رو عوض ميكنه.مدل خاصي براي راه رفتن پيداكرده.اول از روي زمين بلند ميشه بعد سينه اش رو ميده جلو و بعدبا سرعت شروع ميكنه به راه رفتن.بعد من با صداي بلند ميگم كجاميري پنگوين من؟!بعد اون بدون اينكه نگاهم كنه خودشو برام لوس مي كنه و صورتش رو له !! ميكنه . ( مثل عكس ) *از پله آشپزخونه س...
10 دی 1392

يه روز خوب با يه عالمه عكس داغ داغ

امروز من خونه بودم.تو هم كه ديشب ساعت 1 خوابيده بودي اميدوار بودم صبح زود بيدار نشي . ولي زهي خيال باطل .... ساعت 8 ونيم بيدار شدي و كمي بازي كردي و بعد از تختت گذاشتم پايين.يكم بازي كردي و بعد اومدي سراغ من .چند تا بوس آبدار از گونه ام كردي و من هم قربان صدقه ات رفتم ...... و خلاصه به هدفت رسيدي.بعد بيدار شديم صبحونه خورديم .بازي كرديم . ميوه خورديم.عكس انداختيم. نزديك ظهر بود كه كنترل تلوزيون گم شد.كلي  دنبالش گشتم.... لباسشويي ، سطل آشغال و هر جا به فكرم ميرسيد گشتم ...و آخر سر ديدم گذاشتيش تو تختت روي بالشت كه لالا كنه   ...
9 دی 1392

شال گردن

هفته پيش براي خوشگلم شال گردن تكي خريدم چون كلاهش شال گردن نداشت گفتم خوشگلم سرما نخوره.انگار خوشش اومدا ازش . همش به عروسك روش ميگه ((بب)). ...
8 دی 1392

شب يلداي سال 92

شب يلداي امسال هم گذشت.رفته بوديم خونه بابايي .دور هم خوش گذشت .با اينكه هندوونه مون خراب در اومد . ولي آرتين هندونه هميشه شيرينه.تو هم كه شلوغ كاري مي كردي وخودتو لوس مي كردي براي همه. ديگه راحت نميشه ازت عكس گرفت.يا گريه ميكني يا اصلا دوربين رو نگاه نميكني يا وسط عكاسي بلند ميشي راه ميفتي. ...
30 آذر 1392